« عاشورای حسینیسلام عاشقانه »

نگاه صبور سقا

نوشته شده توسطساسان نژاد 27ام آبان, 1392

کاروان رفت وموج موج سکوت،برلب تشنه خیز صحرا ماند.آه از آن خیمه های سوخته دل،شانه ها ی تکیده،تنها ماند.کاروان رفت ودشت خالی شد،نیزه ها سربه سر ستاره شدند.آفتاب از کنارماه گذشت،دست هایی بریده برجا ماند.

هیچ کس جز صدای زخمی تو،آسمان را به کوچه ها نکشید.

هیچ کس با تو هم بهانه نشد،جز نگاهی که پشت بابا ماند.

ای علی گون-خدای صبر-مگر شانه هایت چقدر طاقت داشت؟

کوفه کوفه کشید زخم زبان،لب به لب زخم دیدوبرپا ماند.

آه،ای وشعت نشسته به خون!کربلا از تو رنگ عشق گرفت.از تو،توفان به ارث برد جنون،از تودریا همیشه دریاماند.

شب به شب در سکوت ویرانه،آسمان خیمه برنگاهت زد.برروی دامت گذاشت زمین،معجرت تکیه گاه شب ها ماند.

دست های بلند عباست،عَلَم ومشک تشنه می خواهد

آه دریا حسرتی راکه در نگاه صبور سقا ماند.

 

 


فرم در حال بارگذاری ...