عزیز فاطمه مهدی کجائی؟
نوشته شده توسطساسان نژاد 17ام آبان, 1392امشب دوباره در سر دارم هوای مهدی
اشکم درون زدیده کشته برای مهدی
در میکده نشسته ام باز آمدم گدائی
دستم بگیر ای یار ساقی بگو کجائی؟
یابن الحسن کجائی؟ من آمدم گدائی
بنگر که عشقت آقا بُرد ز کف توانم
دور جدائی از تو من با چه کس بگویم
سر گشته از تو هستم از که تو را بجویم
آقا جان از انتظار خسته ی خسته ام از آدم های اطرافم خیلی بی عدالتی می بینم فقط برای به کرسی نشاندن مقام خودشان تلاش می کنند .
راستی من با دیدن یک بی عدالتی از همه دلم شکسته تو که این همه بی عدالتی می بینی چه می کشی.
الان می فهمم که روضه خوانان راست می گن ما فقط دردسرهایمان ، غم وغصه هایمان برای شماست ،بهتر بگم جز دردسر چیزی نیستیم.
آقاجان تورا به جان مادرت دیگرابرانتظلر را کنار بزن .مگر پشت این ابر چه خبر است؟.
ناله ای پدر از ناله ی پسر عطشان
نوشته شده توسطساسان نژاد 17ام آبان, 1392کوفیان این طفل بی شیر من است کودک بی جرم وتقصیر من است
برده بردوش من این کودک پناه کی رواباشد بمیرد بی گناه
آب سرد وخوشگوار اندر فرات جرعه ای شاید دهد او را نجات
غنچۀ باغ رسول است ای سپاه در وجودش نیست دیگر آه آه
چو سخن می گفت با لشگر حسین شد خطاب از آسمانش یا حسین
صبر کن از داغ اصغر یاحسین ای تو محبوب من اندر نشئتین
کرد بر قنداقۀ اصغر نگاه دید می غلطد به خون آن بی گناه
چون ز دست حرمله تیری پرید گوش تا گوش علی اصغر در ید
وامام این گونه با علی اصغر وداع کرد.
بخواب ای کودک در خون تپیده که اکبر در کنارت آرمیده
بخواب ای شیر خواره نازنینم خودم بالین قبرت می نشینم
بخواب ای که جهانی اشکبارت شهادت منتهای افتخارت
غم مخور ای آخرین سربازمن غم مخور ای بهترین همراز من
غم مخور ای کودک خاموش من قتلگاهت می شودآغوش من
« التماس دعا از همه»
پیغمبر درد
نوشته شده توسطساسان نژاد 17ام آبان, 1392پیغمبر درد بود وهمدرد نداشت
از کوفه به جز خاطره ای سرد نداشت
می گفت خدایا،که بگوید به حسین (ع)
این شهر هزار کوچه ،یک مرد نداشت
شرم ساقی
نوشته شده توسطساسان نژاد 17ام آبان, 1392لب خشکت، می ناب است کاکا
دلم از غصه بی تاب است،مولا
به دندان مشک راحتی گرفتم
دگر کوتاهی از آب است مولا
امشب خرابه چه خبر است؟
نوشته شده توسطساسان نژاد 16ام آبان, 1392اینجا بهشت وروضۀ نعیم است اینجا همان صراط مستقیم است
جبرئل براین آستان مقیم است اینجا مزار دختری یتیم است
آبادی دل ها از این خراب است اینجا دعای خلق مستجاب است
آسته،اینجا دختری به خواب است لب تشنه ای در جستجوی آب است
عمه بیا گم شده پیدا شده خرابه امشب شب یلدا شده
مژده که بابا ز سفر آمده شام رقیه به سحر آمده
کیستی ای سر زکجا آمدی این دل شب خانۀ ما آمدی
کلشن روی تو عجب با صفاست ای سر خونین بدنت در کجاست
من به فدای سر نورانیت سنگ جفا که زد به پیشانیت
بس که دویدم عقب قافله پای من آزرده شد از آبله