درصف انتظار

اسكندر مقدوني در بازديد از گورستان شهري ملاحظه كرد كه عمر افراد برروي قبر كمتر از ده سال نوشته شده. تعجب نمود واز اهل كمال پرسيد؟آيا گورستان بزرگان جاي ديگري است يا در اين شهر مردمان در كودكي مرده اند؟

حكيمي جواب داد:در شهر ما شمار عمر را همان قدر حساب آرند كه در پي تحصيل دانش وفرهنگ سپري شده است وما عمر مفيد هر كسي را روي قبرش مي نويسيم

از ارسطوپرسيدند درزندگي دشوارترين چيز چيست؟

گفت:اينكه انسان خود را بشناسد

پرسيدند آسان ترين چيز چيست؟

گفت:ديگري را نصيحت كند

روزي غلامه آزمندي،خود رابه پايين گلدسته مسجدي رساند،كه اتفاقابهلول بالايش رفته بود ومشغول مناجات بود.به تصور اين كه صدا ازآسمان مي آيد پرسيد:خدايا هزار سال در نظر تو چقدر است؟

بهلول جواب داد:اي بنده ي من حكم يك لحظه رادارد

باز غلام پرسيد:خدايا هزار دينار در نظرت چقدر است؟

بهلول جواب داد:اي بنده ي من حكم يك دينار رادارد

غلام عرض كرد:پس يك دينار به من عطا فرما.

بهلول جواب داد:يك لحظه صبركن

روزي دروغ به حقيقت گفت:

ميل داري با هم به دريا برويم وشنا كنيم،حقيقت ساده لوح پذيرفت وگول خورد.آن دو با هم به كنار ساحل رفتند وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را درآورد. دروغ حيله گر لباسهاي اورا پوشيد ورفت ازآن روز حقيقت هميشه عريان وزشت است اما دروغ در لباس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود

ازلقمان حكيم پرسيدن:حكمت چيست؟

لقمان حكيم گفت:كل حكمت در چهار صد جمله مستور است آن هم در چهل جمله خلاصه مي شود وعصاره آن نيز اين چهار جمله كوتاه است

_نيكي خود را فراموش كن

_نيكي ديگران را فراموش مكن

_بدي خود را فراموش مكن

_بدي ديگران را فراموش كن